مرگ ما مردن نیست...


«مرگ ما مردن نیست»





مرگ،





آن حادثه ای نیست





کز آن بگریزم





طرح این حادثه را





من خود، با دست خودم میریزم





تن لباسی ست بر این جان





شنل روح من است





مرگ آویختن این شولاست





بر سر رخت آویز





و روان گشتن در رود وجود





من خود از پیش





طرح این رفتن را ریخته ام





شرف جسم من از عشق من است





عشق من می ماند، می توفد





من ازین عشق چو مُردم





مرگ من میلادی ست





هم ازین روست که میگویم باز





مرگ ما مردن نیست





شور این خون روان را





سر خشکیدن و افسردن نیست





مرگ ما پروازی ست





پر زدن از سر دیوارة تن





                      آغازیست





گذر از پنجرة خانة تن        وقتی از عشق پُری،





         راستی را، که چه شیرین رازیست.


لطفا به اشتراک بگذارید: