برکههایی برابر شتاب ...
برکههایی برابر شتاب رود زمان
باورهایی هستند که در برابر ظهور و نمو اندیشههای رشدیابندهی تاریخی، هرگز سپر نمیاندازند. آبشخور این فکرها، غلیانی از درونگرایی ارتجاعی و داشتن پتانسیل جنایتآمیزی است. اینها تالابها و برکههاییاند که بر اثر عبور شتابان رودهای پیشرونده ، به جنبش و تکان و تحرک میآیند؛ اما این جنبش و تحرک، از آن رو است که جریان پیشرونده و شتابندهی رود تاریخ، تعادل درونگراییِ ارتجاعیِ برکهشان را بههم میزند. اینان آن اقیانوسی نیستند که از خروش و شتاب رود هستی، موج گیرند، پذیرای تلاطمش باشند و در چرخهی انطباق تکاملی حیات بمانند. به عبارتی اینان: «موجودات بیچارهیی هستند که وقتی داربست عاداتی که زندگیشان بر آن تکیه داشت، برداشته میشود، مانند آوار فرو میریزند». (رومن رولان، جان شیفته)
تصویر و توصیف بالا، نمایی از رود پیشروندهی جریان بیتوقف آزادیخواهی و وجهی از برکهها و تالابهای ارتجاع در ایران کنونیِ تحت سلطهی اشرافیت مادون ارتجاعی آخوندها میباشد. این اشرافیت ملبوس به جامهی دین، نمایشگاه برکههایی چون «اصلاحچی» و «اصولگرا» میشود که از تصادم با رود پیشرونده و شتابندهی جریان آزادی در ایران، به غلغل و بالا و پایینی افتادهاند؛ وگرنه همان قرون وسطاییاند که بودند.
دردسرهای یک ماهیت
بازارگرمی انتخابات در نظام ملایان، زمینة بروز ماهیت مشترک دستاندرکاران بهظاهر رنگارنگ آن است. رنگهایی که در پوش اصلاحجو و اصولگرا، تلاش میکنند چشم خلایق را از ماهیت ضدتاریخیشان دور نگاه دارند؛ غافل از اینکه آنچه به ساختار ماهوی این نظام برمیگردد، سالهای سال است که در نمود سیاسی و اجتماعی و فرهنگیاش، توسط مردم ایران آزموده شده و محلی از اعراب ندارد. بنابراین امری ذهنی یا پیشداوری و نیز تحلیل و تأویل نیست.
از قضا شناخت مردم ایران و مقاومت شکستناپذیر پیشتازانشان، باعث رنگآمیزیهای جناحی در نظام ولایی شده است. اما کمیت نظام، آنجایی لنگ است که با هر رنگآمیزی و عناوین و جناحی هم که به بازار بیاید، دم خروس ماهیتش، کار دستش داده و میدهد. ماهیتی که همواره از بنبستی به گره کوری و از مانوری به نمایشی میکشاندش؛ اما نه گرهی گشوده میشود و نه نمایش و بازارگرمییی افاقه میکند. در این میان، بروز درونمایهی حقیقیِ رنگآمیزیهای جناحی را شتاب میبخشد و دامنهی جنایت و تباهی را همهجانبهتر کرده و میکند. مشکل و دردسر در ماهیتی ضدتاریخی و ارتجاعی است که بارقهیی اندک از پرتوهای خورشید آزادی را برنمیتابد. درد روزمرهی نظامی که خمینی کلاه ولایتفقیه را تا شانه بر سرش کشیده، همین بوده و هست و خواهد بود.
حقیقت و مجازِ اصلاح سیاسی ـ اجتماعی
«اصلاح طلبی، باور به امکان تغییر ساختارهای سیاسی و نظام اقتصادی بنیادی یک جامعه از طریق تغییر تدریجی از درون نهادهای موجود است... اصلاحطلبی را باید از اصلاحات پراگماتیک متمایز کرد: اصلاح طلبی این فرض است که انباشت اصلاحات میتواند منجر به ظهور یک نظام اقتصادی ـ اجتماعی کاملاً متفاوت از اشکال امروزین سرمایهداری و دموکراسی شود، در حالی که اصلاحات پراگماتیک تلاشهایی برای حفظ وضع موجود در برابر تغییرات بنیادی و ساختاری را نمایندگی میکند.» (ویکی پدیا، دانشنامهی آزاد)
آنچه از این تعریف برمیآید، گویای هدف اصلی آخوندها از بازیهای انتخاباتیشان است. همة بهاصطلاح جناحها و کاندیداهای این نظام، تمام تقلا و تلاششان «برای حفظ وضع موجود در برابر تغییرات بنیادی و ساختاری» بوده و میباشد. همگی قسمخوردگان ایدئولوژیک به اصل ولایتفقیهاند. همگان میراثبران و وفاداران به قانون اساسییی هستند که دستپخت خبرگان خمینی پرورده است.
بنابراین بازار مکارهیی به نام انتخابات، کاریکاتور بدون شرحی است که اتفاقاً تماشای آن، درسآموزیهای بسیاری برای نسل سوم و چهارم پس از انقلاب بهمن ۵۷ دارد. نسلهایی که در متن حیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگیِ ۲۵ سال گذشته، بهخوبی دریافته و تجربه نمودهاند که دموکراسی، انتخابات آزاد و اصل بیبدیل آزادی با اصل ولایتفقیه هیچ سازگاری و مؤانستی نداشته و ندارد و نخواهد داشت. نسلهایی که با قیام ۷۸ و ۸۸ و هماینک در بازتاب نظر و رأیش پیرامون بازارگرمی انتخاباتی ملایان، نشان داده است که از این حاکمیت و اشرافیت آخوندی گذشته و عبور کرده است.