از این شب میگذری...
از این شب میگذری
کنجهای زمان و زمین را میکاوی
از کوهههای زمین و زمان بالا میروی
و خواهی یاد آورد
شادرویانی که زیباییات بخشیدند
بسیارانی که برایت مُردند
بسیارانی برایت گریستند
بسیارانی برایت بوسه افشاندند
بسیارانی به فردایت آوردند
تا بسیار عاشق بمانی
بسیار وفادار واژههایی باشی
که بخشندگان زیبایی را
مُردگان شیدا را
اشک ـ بوسهها را
امیدها را
فرداها را
آزادی را
برایت نگهداشتهاند
تا خورشیدش
نگین انگشتری زمینت باشد
فلقها و شفقهایش
فروغ دو الماس چشمانت
و فرش زرینش شاهراه مزارع زندگی...