بهلول و قاضی...


بهلول پای پیاده بر راهی می گذشت. قاضی شهر او را دید و به تمسخر گفت:





شنیده ام الاغت سقط شده و تو را تنها گذارده است.





بهلول گفت: تو زنده باشی یک موی تو به صد الاغ من می ارزد


لطفا به اشتراک بگذارید: