شازده گلابی فراخوان داد مردم دیگر به خیابان نیایند!!! ـ اپوزیسیون؟ واقعا؟ ـ ۳فروردین۱۴۰۲
شاهبچه پس از جلوس این طور سرود که: «اصولا من در جهان دو دسته انسان را میبینم. دسته اول کسانی هستن که همچنان کینه دارن، همچنین (همچنان) نفرت دارن، همچنان جزئی از مشکل هستن، و مقاومت میکنن از (روی) دیدگاههای خودشون، برای هر نوع همکاری، هماهنگی… من به دسته اول کاری ندارم…». آن کلاغ باغ قصص واواک چنین آمد که: «…مجاهدین، مردم ایران را نمایندگی نمیکنند… من خیلی خیلی متعجب هستم که چطور از طرف اعضای پارلمان اروپا توسط برخی سناتورها و اعضای کنگره آمریکا مورد استقبال قرار میگیرند…». دستانی خالی و چند بیش شعر تکراری.
سوت قطار آزادی میهن، اندیشیدن به عبرتهای این روزگاران سرزمین مادریام آشفت. رویداد جنگ جانانه مسافرین قطار ذیقیمت، رهسپاران عزیمتی خونبار از مشروطه، جنگجویان نبردی بس نابرابر با دیوان دوران. والا میهنپرستانی که به بهایی تاریخی ، خارج شدن قطار از ریل را به هیچ بهانه برنتابیدهاند و خلاف همه شرطبندیها و محاسبات و مکاتبات صاحبان زر و زور و تزویر، پیروز بودهاند. روشنی جان حق، بر نهادم تابید. خوش باران مهر بارید و گلهای ایمان، بیش رویید. برابر دیدگانم، شمشیر شیر خاور، پناه خواهر، پدیدار درخشید. از پهلو همان شمشیرِ نقش رایت خاک زرخیز، از مقابلش که مینگری اما نوکی دو لبه دارد. به عکس ذوالفقار فاروق اعظم که ختمش از درازا و پهلو شکافته دو تا شده، نوک شمشیر شیر خاوران از پهنا و عمق دو تا شده. بس که پَرِ نیشش بر اندام دشمن دون بگذرد تا نه یکی که دو کاری خطش بیاندازد. موازی دو خطی، مرز خدایی جدایی جبهه پیروز خلق و جبهه زبون ضد خلق، کشیده از ژرفای باستان تا ابد آینده وطن. ددان و موران و ماران، نه یک پلک زده، شیر از بیشه بیرون ایستاده تکلیف روشن. حکم باشد که بین خلق و اضدادش، دستنبد سبز و عبای شکلاتی و پاسدار شادوست و ساواکی دوزیست و واواکی نایاکی و پرستوی بسیجی و دیگر انواع عشاق ذلیل فاشیسم، رفت و آمد نمیشود. دست چپ و راست شازده، تولیدی-صادراتی طائب، کپی ناشیانه نثر درباری آرشیو فاضلاب بیت رهبر اهریمنان عالم بیرون بکشند، روی «امر»ِ ولی امر، لاک ارشادی بکشند و «عهد»ش کنند و از تریبون او بلغور کنند، یا واعظ اعظم حسینیه کاخ سفید با ماله طلایی ظریف، لب ایوان منوتو گچ قرنیز نفتی بکوبد و داخل استخر برج بلند عنترنشنال، شیرجه برجامی بزند. هر چه خواهند هر چه خواهند کنند. هیچ کفتار نقابداری به هیچ شکلک و شعبده اما یارای عبورش نیست از پهنه رود خون شهیدان خلقی که بین دو جبهه، خروشان میغرّد. تا دنیا دنیاست میجوشد. آنکه از آن همه درندگی و این همه بیگناهی، غرق کینه و خشم و نفرت و پافشاری بر انتقام و مقاومت نیست، زنده نیست. انسان نیست. این کف است، سقف، گشتاپوی خامنهایست. تنها مبادله، آتش، سفیر سرب سرخ سلاح سرکش. خامنهای گفته در آخر، این آخرین آنهاست که آخرین مجاهد خلق را میکشد و این سرزمین را برای همیشه از آن شیطان میکند. گرچه یافت مینشود روی زمین که شانس خود را ضد اراده خلق قهرمان ایران آزموده مزه تلختر از زهرش را نچشیده باشد. گواه، دهها هزار پاسدار و بسیجی به درک ارسال شده به دست مجاهدین. گواه، دود همواره خیزان از گور خمینی. به رسم سر بر دار عیاران، من مجاهد را شایسته چنین رقصی میان میدان. من کانون شورشی را. من رزمنده ارتش آزادیبخش ملی ایران را. سلیمانی یا حر. لاجوردی یا سردار کبیر خلق علی اکبر اکبری. ثابتی یا جزنی. داریوش همایون یا کریمپور شیرازی. خمینی یا رجوی.
مطالب مرتبط
نوروز ۱۴۰۲ مبارک ـ به امید سالی پر از سرزندگی و جنگندگی و پیروزی
سیرک شاهبچه