مرا به برادری بپذیرید


مرا به برادری بپذیرید!





مرا به برادری بپذیرید!





من از اهالی دردم





و از رنجهای شما آمدهام





و میدانم که گاه





تنهایی شما به اندازة خود خدا بزرگ است.





و هیچ کس نیست تا که ببوسد صورتتان را





وقتی که در زیر پلی متروک،





یا زبالهدانی خیابانی شلوغ،





از سرما لرزیدهاید.





مرا در سرمای خود شریک بدانید





مرا از خود بدانید





و اجازه دهید تا در کنار کارتونی که دخترتان نشسته





بنشینم و برایش نقاشی کنم.





و اگر پسرتان به مدرسه نمیرود





شبها به او درس بدهم.





و اجازه دهید نانم را با شما تقسیم کنم.





مرا از خود بدانید





و اجازه دهید برای شما بجنگم!





و اجازه دهید شلیک کنم





به شقیقة آن کس که جهان را بی شما





یا با شما و این چنین میخواهد.





من سرباز ارتش شمایم





و بیزار از ولی مفعول و فقیه مأبون،





اعلام میکنم





برادر شمایم





اگر چه به دار روم با شما





و یا بخوابم گرسنه





در بستری پر از دشنة خائنان





اما هر بامداد با صدای بلند اعلام میکنم





من سرباز ارتش شمایم





برادر همة بی برادران





نام نوشته در ارتش شما





و ارتش آنان که برای شما شلیک کردهاند





...





کاظم مصطفوی


لطفا به اشتراک بگذارید: