قرن نو مبارک …؛ به امید سالی نو بدون آخوند و پاسدار، و با ایرانی آزاد ـ سازندگی
داستان کارگزاران این حکومت با مردم ما یادآور شعر زیبای وحشی بافقی در مورد تقسیم میراث پدر بین دو برادر است.
زیباتر آنچه مانده ز بابا از آن تو
بد ای برادر از من و اعلا از آن تو
این تاس خالی از من و آن کوزهای که بود
پارینه پر ز شهد مصفا از آن تو
یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من
مهمیز کله تیز مطلا از آن تو
آن دیگ لب شکستهٔ صابون پزی ز من
آن چمچهٔ هریسه و حلوا از آن تو
این قوچ شاخ کج که زند شاخ، از آن من
غوغای جنگ قوچ و تماشا از آن تو
این استر چموش لگد زن از آن من
آن گربهٔ مصاحب بابا از آن تو
از صحن خانه تا به لب بام از آن من
از بام خانه تا به ثریا از آن تو
تقسیم میراث این خاک زرخیز از روز نخست سرقت انقلاب ضدسلطنتی مانند فحوای این شعر آغاز شد. آخوندها تازه به دوران رسیده، به نام مستضعفین، اموال غارت شده از سوی شاه و کاخهایش را برای خود و امام رذالتپیشگان برداشتند و برای مستضعفین فقط گونههای زرد تکیده و سفرههای خالی ماند.
در شعر وحشی بافقی، برادر بزرگتر مقداری جانب انصاف را نگهداشته است؛ ولی دزدان عمامه بهسر حتی «از بام خانه تا به ثریا» را نیز از مردم ما دریغ کردهاند. آنها بیرحمانه و سیریناپذیر از غارت نفت و گاز و معادن و شیلات بر گذشته و چنگ بر کوه و خاک و جنگل و حتی آسمان ایران انداختهاند
مطالب مرتبط
سازندگی : روایت یک انتخاب …؛ یا اجباری در تنگنا
گرداننده بهشت زهرا: آمار متوفیان در نیم قرن اخیر بیسابقه است