رمز ماندگاری ـ نسل سرفراز در آزمایش قتلعام ۶۷
نسل سرفراز در آزمایش قتلعام ۶۷ ـ رمز ماندگاری ـ ۱۷آذر۱۴۰۰
خاطرات حسن ظریف
بعد از شام، با صدای آشنا و بی هنگام مورس بهخود آمدیم. آواز دلانگیز ضربهها! بوسههای تبدارِ سر انگشتانی بود که بر پیشانی سرد دیوار مینشست. آوازی که نشان از رازی نو، آغازی نو و پروازی دوباره داشت.
با یک خیز، سیامک خودش را به گوشهٴ سمت چپ سلول رساند و بعد از ضربهیی زوجی، پیام تکرار شد:
«امروز دادگاه قیامت بود. بچههای بند1، در حالیکه گمان میکردند به بند سابقشان برمیگردند و از شادی سر از پا نمیشناختند اعدام شدند.
وقتی از اولین صفی که برای اعدام میرفتند پرسیدیم کجا میروید، خندیدند و گفتند قرار شده برگردیم بند۳. آخرین نفرِ صف گفت بالاخره بعد از ۶ ماه برمیگردیم. وقتی محمد شنید بچهها را برای اعدام از بند بیرون کشیدند گفت اعدام برای چی؟ مگر میتوانند حکمی که خودشان صادر کردهاند را عوض کنند. آنهم بعد از هفت سال. آنهم اعدام! مگر چهکار کردیم…
بچههایی که بعدازظهر فهمیدند بقیه اعدام شدهاند گفتند شاید این خونها خلقی را به خروش و خیزش وادار کند و همگی با لبخند، مرگ را در آغوش گرفتند.
امروز تعدادی از بچههای فرعی۷ هم که همه دوبار دستگیری بودند اعدام شدند.
ناصریان چند کیسه پول پاره شده و ساعت خُردشده را با عصبانیت داخل دادگاه برد. ظاهراً بچهها قبل از اعدام، پولها و ساعتهایشان را ریز ریز کرده بودند تا دست پاسداران نرسد.
دادگاه تا ساعت ۹ شب تمام نشده بود و هنوز ادامه دارد».
سکوتی سنگین و سخت و خاکستری در سینهها پیچید. هر نگاه آهی شد و هر نفس راهی بر سپیده و سیمای سربداران میگشود.
مطالب مرتبط
گفتگو با برادر مجاهد حسن ظریف در برابر دادگاه دورس
دستهای آغشته به خون یک مزدور نفوذی – علیاکبر (سعید) قربانلی