اذعان رسانهٔ حکومتی به «شبهای سرد تنهایی» مردم فقرزدهٔ ایران در سرمای استخوان‌سوز

روزنامهٔ حکومتی اعتماد در گزارشی با‌عنوان «شب‌های سرد تنهایی» به‌وضعیت مردم بی‌خانمان کشورمان، درسرمای کم سابقه  کنونی اذعان کرد.

اعتماد نوشت: « نیم ساعت مانده به نیمه شب، ضلع جنوب شرقی میدان شوش، بیخواب است و بیدار. کارتن‌خواب‌ها، بساط محقرشان را کف پیاده‌رو پهن کرده‌اند و منقبض، جنس‌های بی‌مصرف را زیر و رو می‌کنند... معلوم نیست این همه بنجل را از دورریز کدام سطل زباله پیدا کرده‌اند در آن روز و شب‌گردی‌های طولانی که پسمانده خانه‌ها و مغازه‌ها را می‌جورند دنبال ضایعاتی قابل فروش که هم، خرج نان بشود و هم، خرج دود. . ». .

این روزنامهٔ حکومتی به‌دختری ورزشکار اشاره می‌کند که در حکومت آخوندی به بی‌خانمان تبدیل شده و می‌نویسد: دختر جوان که روزگاری مربی والیبال نوجوانان بوده «همه زندگی‌اش داخل یک کوله پشتی سیاه‌رنگ چرک است و کیسه پلاستیکی گره خورده به مچ دستش... سه سال کارتن‌خوابی، بلاهای ناجوری به سرش آورده؛ دست‌های از ریخت افتاده‌ای که بارها زباله‌ها را زیر و رو کرده تا غذایی برای خوردن پیدا کند، گونه‌های فرو رفته‌ای که بازتاب گرسنگی‌های مفرط است، لباس مندرس و کثیفی که گواه سر گذاشتن بر بالین آسفالت و موزاییک و خاک خیابان است. . ». .

اعتماد در ادامهٔ گزارش خود می‌نویسد: دندانهای دختر جوان همه ریخته. وقتی از او سؤال می‌کنیم «با چشم‌هایی که معلوم نیست از سرما به اشک افتاده یا غصه، می‌گوید: «خیلی چیزای با ارزش‌تر از دندونام رفت»؛ نه گرمخانه راهش می‌دهند نه سرپناه شبانه... بارها پشت در گرمخانه‌ها التماس کرده و اشکریزان از تحقیر، دوباره به کوچه‌های سرد برگشته. حالا هم که سطل‌های زباله خیابان سر ناسازگاری گذاشته‌اند؛ خالی‌تر از همیشه. . ». .

این روزنامهٔ حکومتی با اشاره به سرمای استخوان سوز می‌نویسد: «دو ساعت بعد از نیمه شب، دمای هوا رسیده به ۳ درجه زیر صفر. انگار دور تهران پوسته‌ای از یخ کشیده‌اند. نسخه‌های کلیشه‌ای مثل راه رفتن و دویدن درجا، حریف سوز سردی که تا مغز استخوان می‌رسد نیست. نیم ساعت تحمل این هوا و این سرما، جواب خیلی سؤال‌ها را می‌دهد؛ چرا کارتن خواب، پر از نفرت و خشم می‌شود، چرا وقتی دنبال زباله‌ها، سطل‌ها را زیر و رو می‌کند یا در فاصله کیلومترها پیاده رفتن‌هایش برای رسیدن به نان یا مواد، سر بالا نمی‌گیرد به آدم‌ها و ماشین‌ها نگاه کند، چرا نمی‌خندد، چرا به گرسنگی‌های ویران‌کننده‌اش بی‌محلی می‌کند، هزار چرای دیگر از همین جنس. سرمای رخنه کرده در بی‌پناهی، هر خاصیت انسانی را در آدم فلج می‌کند».

این روزنامهٔ حکومتی با اشاره به‌فقر سیاهی که دیکتاتوری آخوندی برای مردم ایران به‌ارمغان آورده، گوشه‌یی از زندگی مردم بی‌سرپناه در این سرمای کم‌سابقه را بازگو می‌کند: «گرمخانه‌های سیار میدان راه‌آهن، دو اتوبوس شرکت واحد که شمال میدان ایستاده‌اند، پر شده. پیرمرد کارگر که از روستاهای اطراف تبریز به تهران آمده دنبال شغل و ۸ماه است خیابانهای تهران را بالا و پایین می‌رود و گوشه میدانها می‌نشیند که یک نفر پیدا شود و برای بنایی و نقاشی ساختمان و حمالی آجر، کارگر بخواهد و هنوز آن یک نفر پیدا نشده. سرمازده  و گرسنه، پشت در اتوبوس ایستاده و به مددکار اجتماعی التماس می‌کند که به او هم جا بدهد... کارتن خواب، لابه‌لای حرف زدن‌های مددکار، دستکش پشمی را به آهستگی از دستش بیرون می‌آورد در حالی که اثر درد، ابروها و چشم‌هایش را در هم می‌پیچد».

 

لطفا به اشتراک بگذارید: