عزیمت رهبری مقاومت از فرانسه به عراق برای تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران در جوار خاک میهن-قسمت سوم

کسی که دشمن اصلی‌اش در هر قدم مجاهدین هستند و مقاومت انقلابی

آیا این ضـد انقلابی هست یا نیست؟

نیروی انقلابی و مترقی و مبارز جز در جنگ با خمینی نداریم

آیا این پیام همه شهدا رزمندگان و مردم ایران هست یا نه؟

جز در جنگ با خمینی یا پشت جبهه آن

جنگ نداریم و به‌رسمیت نمی‌شناسیم نه در حال حاضر و نه در آینده

 

پیام تودیع  مسعود رجوی هنگام عزیمت از پاریس به بغداد-نیمه خرداد ۱۳۶۵

فکر می‌کنم اطلاعیه شورای ملی مقاومت در مورد تشبثات این باند تبهکار ـ اطلاعیه مورخ اول اردیبهشت ـ کاملاً روشنِ و همدستی آنها را با ارتجاع و امپریالیسم نشان می‌دهد. و بنابراین من توضیح زیادتری نمی‌دهم، الا این‌که اضافه بکنم، باز هم ای مرگ بر خمینی. ببینید، این‌ها را در خارج کشور به چه حال و روزی انداخته؟ این‌ها که بر دمکراتیسم مجاهدین خرده می‌گرفتند، حالا در کشور خارجی ـ نه در خاک تحت حاکمیت خودشان، ـ بر حق سکونت، بر حق اقامت و بر حق فعالیت ما انگشت می‌گذارند!

شگفتا! این‌ها می‌گفتند مجاهدین دمکراتیک نیستند! شما برای مسئول مقاومتی با هزار هزار شهید و اسیر حق اقامت و فعالیت قائل نیستند! بیچاره‌ها را ببینید، عبرت‌های روزگار را ببینید؛ در جلوی خمینی از نفس افتاده‌اند، یا بند می‌کنند به اسلام، با چه لودگی و یا به اقامت مسئول مقاومت.

کسی که می‌گوید چرا عکس‌های اینها را چاپ کردید، ابتدا دچار این سوءتفاهم است که اینها در جبهه خلق هستند. مجاهد می‌خواهد با چاپ عکس‌های اینها در کنار مزدوران رژیم خمینی، نشان بدهد که هم‌هویت و هم‌ماهیت هستند، به‌دلیل عملشان. اگر به حرف باشد که خمینی می‌گوید اصلاً من امام هستم، فرستاده خدا هستم، مرجع تقلیدم، رهبر انقلاب هستم، بنیانگذار چی چی هستم، امام مستضعفین هستم، در عملش ضدخلقی است، ضدمردمی است، ضدانقلابی است. گفتم که ما به وحدت‌های صوری بهایی نمی‌دهیم و آنها را سال‌هاست از هم دریده‌ایم. کسی که کار خمینی را بکند، ما او را در جای خمینی قرار می‌دهیم. کما این‌که وقتی که خمینی کار شاه را کرد، او را در جای شاه قراردادیم. تازه او خمینی بود، میلیون‌ها نفر پشت سرش بودند، دعوی اسلام داشت.

طینت استثمارگرانه این باند را می‌بینید؟ این‌ها بدترین نوع استثمارگران هستند، اگر‌چه به ظاهر علیه استثمار شعار هم بدهند، یعنی می‌دادند. استثمار یعنی چه؟ یعنی دزدیدن کار و عمر دیگری، نه؟ این جلوی خمینی درمانده شده، رفته تیغ کشیده به افراد خودش. خون‌ریزی کرده و جنایت کرده و بعد با همان دروغگویی خمینی، با همان دجالیت خمینی، می‌گوید مجاهدین کردند! خمینی همه تقصیرات را پای منافقین نمی‌انداخت؟ آخه چقدر دورغ گویی؟ مثل خمینی دقیقاً. خمینی رنگ و لعابش اسلامی است، این‌ها رنگ و لعابشان مارکسیستی است. دروغ‌ها را ببینید، دروغهای ۱۸۰ درجه‌ای.

یادتان هست خمینی یک زمان می‌گفت که این منافقین می‌روند خرمن می‌سوزانند، خرمنهای زارع‌ها را؟ آخر ده شاهی حقیقت در این بود؟ می‌گفت دیگر. نگفت بنیانگذارهای این‌ها دزد بودند؟ نگفت اینها عامل آمریکا بودند. نگفت ستون پنجم عراق بودند؟ نگفت عامل اسراییل هستند؟ نگفت عامل فرانسه‌اند؟ نگفت عامل شوروی هستند؟ یادتان هست ۳۰خرداد پارسال گفته بودم، می‌رسـانیم شما را به نقطـه‌ای- خطاب به آنها-که بالا بیاورید، به زبـان اشهدتان بگوئید که دشمن اصلی‌تان کیست؟ چند سال بود که مشخص بود. آخه دشمن اصلـی مجاهدین هستند، حالا به زبان اشهـدشان گفتند. تنها راه درآمدن از بن‌بست کذایی‌شان را این یافته بودند. خوب دیگر چه می‌خواهید؟

کسی که مبارزه با خمینـی را ول کرده، شعارهای چپ‌نمایانه هم می‌دهد، کسی که دشمن اصلی‌اش در هر قدم مجاهدین هستند و مقاومت انقلابی، آیا این ضـد انقلابی هست یا نیست؟ آیا واضح شد که دشمن اصلی آقایان مجاهدین هستند؟ و من که گفته بودم، ۳۰ خـرداد سال گذشته که وای بحالتان اگر دشمن اصلی مجاهدینند و خمینی نیست. کما این‌که گفته بودم اگر دشمن اصلی در عمل خمینی است، سلامُ علیکم، درود بر شما باد. بیائید بجانب کلمه واحد بینمان، این رهنمود قرآنی را بکار برده بودم که تَعَالَوْاْ إِلَی کلَمَةٍ سَوَاء بَینَنَا وَبَینَکمْ، بیائید با یک چیز مشترک که دشمن اصلی خمینی است. اما یک‌سال نشده، باید این هم افشا می‌شد.

حالا خمینی تروریست و تبهکار و جنایتکار می‌فرستد به اینجا، درسته؟ هر کس دیگری هم که بفرستد، آیا کار همان کار هست یا نه؟ یا باز باید سطحی‌گرایانه، فرمالیستی و صوری گفت نخیر، چون که ایشان ـ آن‌چنانکه ۱۹بهمن گفتم ـ بچه لوس و ننر و دردانه جنبش هستند، می‌بایستی ایشان را قاطی نکرد با خمینی. نه، از این چیزها ما نداریم. شوخی هم با هیچکس نداریم. مبارزه‌مان جدی است. هم‌چنانکه گفتم، به‌خاطر این‌ها، به‌خاطر این شرارت‌ها، خونش را و جانش را پرداخته‌ایم، از پاکترین، آگاه‌ترین، فداکارترین بچه‌های این کشور. پس برای چه مبارزه می‌کنیم؟ اگر به کلام و به حرف است خیلی خوب، خمینی از آقایان کم ندارد که زیاد هم دارد. نماینده خدا هست، امام هست، کذا هست، همه این چیزها! آن‌روز هم ما به خمینی گفتیم: کارهای شاه را بکنی بر تو نخواهیم بخشید. خواهیم گفت ارتجاع. گفت: نگوئید ارتجاع، گفتیم: کار ارتجاعی نکنید. و بعد رسید روزی که بگوئیم مرگ بر ارتجاع و مرگ بر خمینی. تبعیض در مورد هیچکس نخواهد بود. این تبعیض خیانت به خلق است. زیرا پروسه انقلاب، پروسه افشای ماهیت نیروها، افراد و گروه‌های مختلف است. چطور اگر مجاهدین هم از کارهای خمینی بکنند، نباید بر آنها بخشید. اگر مجاهدین هم حمله کردند به حقوق مردم را زیرپا گذاشتند، مگر محکوم کردنی نیستند؟

یکی رفته خون داده، جان داده، مبارزه کرده، انضباط خودش را حفظ کرده، به راههای انحرافی نرفته، بالنتیجه صاحب آبرو و حیثیت و مقام شده، یکی دیگر می‌خواهد از حالا با پیچیدن به پر و پای اون، برای خودش جا باز کند. آیا این زالوصفتی، چیزی جز خوردن خون شهیدان، استثمار حاصل رنج و شکنجه آنهاست؟ چنین مفتخوریهایی را به هیچکس اجازه نداده و نخواهیم داد. دوران میوه‌چینی و موج‌سواری گذشته است. از من بشنوید و کارها را بر خودتان از این بدتر نکنید. معلوم است که عده‌یی از نیروها منفعت دارند که این مرزها روشن نشود.

معلوم است، آن اطلاعیه آقای اکثریت را دیدم، دلش می‌خواهد این قضایا روشن نشود، واسه این‌که ایشان یک روزی بتواند بیاید دست در دست خمینی، ما را سرکوب بکند، پیام تبریک بفرستد برای به‌قول خودش له شدن خائنینی مثل موسی خیابانی و اشرف. دست بکند در خون ما، فردا هم در بیاید لُغُز ترقیخواهی بخواند. ، این خبرها نیست و نخواهد بود. ما مرزها را روشن خواهیم کرد. در منتهای غرور و سرفرازی و افتخار، به حکم خلق و تاریخ، هر آنکس را که در عملش با خمینی سهیم و شریک و همدست بشود، افشا خواهیم کرد و بدانید که مرزهای انقلاب و ضدانقلاب از این پس سریع‌السیرتر، روشن خواهد شد. گفته بودم و تکرار می‌کنم که ما سوگند خوردیم تاریخ دراماتیک دجالیت، تحت نام اسلام و چه تحت نام مارکسیسم یا هر نام دیگری ـ نمی‌دانم ملی‌گرایی، مستضعف‌گرایی و امثالهم ـ تکرار نخواهد شد. مگر این‌که تمام نسل ما را به تنور بریزید، اگر می‌توانید بریزید. اگر قرار بود ما ایدئولوژی‌های سوسیال ـ رفرمیستی را مارکسیسم انقلابی قبول بکنیم و حضرات را بنا بر حرف خودشان، یکی را ستاد آهنین رزم، یکی را تراز نوین و امثالهم بدانیم؛ خوب چرا خمینی را از اول امام ندانیم؟! کما این‌که ما هم نمی‌خواهیم کسی به صرفِ ادعا حرف‌های ما را قبول بکند. از ما کارنامه عمل بخواهید از دیگران هم همینطور.

به هر حال، ای مرگ بر خمینی و آن فرهنگ استثمارگری و بورژوایی و خرده‌بورژوایی با ماسک پرولتری و ای افتخار بر انقلاب نوین ایران و شهیدان و اسیران و رزمندگانش که این ماسک‌ها را یکی یکی کنار می‌زنند. یکبار آقایان رفتند توی این چند سال به عفو بین‌الملل، نه برای شکایت از خمینی، نه، برای شکایت از قربانیان خمینی، مجاهدین! تفو بر توای چرخ گردون تفو. نرفته شکایت بکند از شکنجه‌گر، شکایت از شکنجه‌شده، این همدست خمینی نیست؟ این ضدانقلابی نیست؟ این را نباید افشاء کرد؟ عجب! وقتی هم که حضرات، این آلت‌فعل‌های تبهکار، به کارت سوخته تبدیل شدند؛ از طریق مأموران برای ما پیغام دادند که می‌خواهیم بیائیم پیش فلانی، مذاکره و صلح و اینها بکنیم. یا از طریق مأموران در جای دیگری پیغام می‌دهند که از مجاهدین چیزهای افشا کردنی زیاد داریم. بهشون بگوئید حالا ما کوتاه می‌آئیم، آنها هم کوتاه بیایند. نه آقاجون صلح را بروید با مردم ایران بکنید. با مردمی بکنید و با مقاومتی که بهشان اعلام جنگ دادید. هر چه هم از مجاهدین دارید کوتاهی نکنید، مطلقاً کوتاهی نکنید. امروز، روزِ روشن شدنِ مرزها بین ما و شماست. چند روزی بر حضرات امر مشتبه شده بود. نمی‌دانند که در محاسبات ارتجاعی و امپریالیستی آلت‌فعلی بیشتر نبوده‌اند و آن ذره که در حساب ناید بوده‌اند، فقط همین. بکار گرفته شدند، برای زمینه‌سازی جهت بیرون کردن ما. پارسال، ۳۰خرداد، گفتم، باز هم تأکید می‌کنم هر کس که دشمن اصلی‌اش خمینی است ولو با ما مخالف است سلام بر او. اما اگر دشمنش مقاومت انقلابی است وای بر او. چه در حال و چه در آینده.

حالا روشن شد آقایان، دشمن اصلی تون کیست؟ روشن شد که امپریالیسم طرف حسابش و ضدیتش با کیست؟ دیدید که یکبار دیگر بور شدید؟ شاید باور نکنید، بعد از یک‌سال و اندی، این باند مربوطه اطلاعیه افشاگرانه داده است علیه مجاهدین و خود من به فارسی و فرانسه که وا شریعتا! فلانی جلوی چشم همه مردم دنیا با همسر مهدی ابریشمچی ازدواج کرد. چه خبر جدیدی؟! خبری که در طبله‌های عطاری ضدانقلاب غالب و مغلوب دیگر کهنه شده. برای آنها آبی گرم نشد، حالا مرتجعین چپ‌نما سر رسیده‌اند! ببینید این چپ‌نمای مرتجع تا کجا مرتجع است. آقای محترم و نامحترم، اینجا کسی با زن کسی ازدواج نکرده است. زن، وقتی مطلقه شد آزاد است. برخلاف ایدئولوژی‌های کثیف و ننگین شما و خمینی، بر ضداسلام و دقیقاً بر ضد مارکسیسم، زن در تملک کسی نیست، آن هم پس از مطلقه شدن. شما از مارکسیسم، خمینی از اسلام پیروی می‌کنید؟ نه به خدا. جماعتی بودند که البته از اینها صد درجه آب‌کشیده‌تر بودند، اما مارکس یکبار به آنها گفت اگر شما مارکسیستید من ضدمارکسیستم. و گفت اگر شما مارکسیستید من اولین ضدمارکسیستم. این‌که گفتم دشمن اصلی‌شان خمینی نیست و مجاهدین است، بخدا مبالغه نمی‌کنم. از داخل خودشان هم نوشته‌اند برای ما. باور کنید که به‌خاطر این روحیه فاسد استثمارگرانه دست در دست ارتجاع و امپریالیزم، علیه مقاومت انقلابی هستند. دشمن اصلی‌شان ما بودیم، واِلاّ در این رابطه تا تماس با جناح‌های داخل رژیم هم پیش نمی‌رفتند. یادتان هست اول می‌گفتند این شورا بد است چون بنی‌صدرش لیبرال است. اما بعد وقتی بنی‌صدر خیانت کرد و ما نامه او را افشاء کردیم، بنی‌صدر آمد، پیش‌دستی هم کرد با وقاحت همیشگی‌اش و گفت: نخیر این خود فلانی بوده است که پیغام فرستاده است برای نمی‌دانم خمینی که ما حاضر به سازشیم. این جماعت مرتجع چپ‌نما بارها و بارها جویده بنی‌صدر را نشخوار کرده‌اند. هم‌چنین جویده یک خائن ضدانقلابی دیگر را که گویا مجاهدین هفتصد و پنجاه تن در زندان دارند. کدام را باور کنیم؟ دعاوی غلیظ چپ‌نمایانه در نظر را و یا همدستی آشکار با بورژوازی و ارتجاع و امپریالیسم رو در عمل؟

ولی خوب زیاد هم اشکال ندارد، بگذار امروز حق سکونت و اقامت و فعالیت ما را زیر علامت سؤال بکشند و بر ما هر چه می‌خواهند بکنند تا فردا مردم ایران از دست این قبیل مرتجعین چپ‌نما آسوده و آرام باشند، تا صحنه سیاسی ایرانِ دمکراتیک، از چنین جرثومه‌هایی پاک و پاکیزه باشد.

خودشان را می‌کشند، خون‌ریزی می‌کنند، بعد می‌اندازند پای مجاهدین، بعد می‌آیند جلوی محل سکونت مسئول مقاومت، فریاد واشریعتا برمی‌دارند. و در هر کجا که می‌توانند جو را مسموم می‌کنند و کردند در این چند سال، هم‌چون حشره‌ای که در چای افتاده باشد.

بعد هم شنیدم که وقتی که به برگ سوخته تبدیل شدند، اطلاعیه دیگری دادند که من نبودم و دستم بود. من نبودم و هوادارانم بودند. هوادارانم هم آمدند تراکت پخش کردند. ای، عجبا. می‌گویند یکی در زمان پیغمبر در ملک دیگری درخت خرمایی داشت و هر روز مزاحم می‌شد، دست آخر پیغمبر گفت آن درخت را از بُن ببُر و بینداز جلوش. تا دیگر مزاحم نشود. فرض کنید شما توی خانه‌تان با زن و بچه‌تان هستید. یک مشت اوباش و اراذل وارد حریمتان می‌شوند. می‌گوئید آقا برای چی اینجا آمده‌اید؟ می‌گویند آمده‌ایم تراکت پخش کنیم. یکبار، دوبار، سه‌بار چند بار؟ اگر دیگر فریادتان بلند نشود، ناشی از ضعف نیست؟ ضمناً خودشان را هم می‌زنند به در و دیوار و آویزان می‌کنند از دار و درخت، آرامش همسایه‌ها را هم مختل می‌کنند. درخواستشان هم این است که آقا اینها را بیائید بیرون کنید، بیائید تاریخ ایران را شما نجات بدهید. آن هم خطاب به دست‌راستی‌ها و فاشیست‌ها. عجب مگر کسی در آن کانونهای پرتپش که می‌گوئید، مانع پخش اعلامیه و تراکت شما شده بود؟! وارد حریم حفاظتی دیگری می‌شوند مانند تروریستهای خمینی اسمش را هم می‌گذارند تراکت.

راهگشایی تروریستی می‌کنند بدون هیچ فرقی با خمینی، اسمش را هم می‌گذارند ترقیخواهی و تراکت. اما این صورت‌پردازی‌ها و این فرمالیزم، دیگر اثر ندارد. ما درون را بنگریم و حال را، نی بـرون را و قـال را، به محتوایتان کار داریم آقاجون. خمینی که کار شاه را کرد ما گفتیم بهش آنچه را که شایسته شاه بود، الی آخر. یکی بیاید به خودش بگوید حزب تراز نوین کارگر هستم من، کار خمینی را بکند، همان را بهش خواهیم گفت. یکی بگوید من گردان پرولتاریا هستم، اکثریتم، چه هستم. ما می‌گوئیم، لو دادن، جاسوسی، زندانبانی، تقاضای اعدام خیابانی و یا خود من ـ آن اوایل را عرض می‌کنم ـ و در شهادت اشرف و موسی جشن گرفتن که خائنین این‌طور له می‌شوند، آقا شایسته پرولتاریا نیست. این‌ها مال ضدپرولتاریاست.

خلاصه، نخواهیم گذاشت که یکی مثل این تبهکاران بیاید آدم بکشد، وارد حریم دیگران بشود، با خمینی همدست بشود، دروغ و دجالیت هم به اندازه همان خمینی ـ منتهی نوع به‌اصطلاح مارکسیستی‌اش، نه نوع به‌اصطلاح مذهبی‌اش ـ و اسمش را هم ما نگوئیم، و عِرض و آبروی ایشان هم محترم باشد! تأکید کرده بودم که دیگر سیاست لوس‌پروری و نُنُرپروری نداریم. سیاست آلت‌دست‌پروری هم نداریم. واِلاّ اگر ما به وظایف انقلابیمان عمل نمی‌کردیم، امروز هنوز هم کسی جرأت مرگ بر خمینی گفتن نداشت. هنوز هم خمینی امام به‌اصطلاح ضدامپریالیست بود. هنوز هم این گروهها و مدعیان دیگر، همان بودند که خودشان مدعی بودند. البته آقایان می‌توانند باز هم یک زن را به ملکیت شوهر سابقش بشناسند و بنامند. ولی ما می‌گوییم ای ننگ بر این اندیشهٔ ارتجاعی. باور کنید نامگذاری مرتجعین چپ‌نما مبالغه نیست. دیدید که دست‌هایشان چقدر خوب رو شد، بعد از انقلاب درونی مجاهدین؟

بگذریم که ما مجاهدین هیچگاه حساب انقلابیون مارکسیست و پیروان واقعی مارکس را قاطی نکرده و نمی‌کنیم. به اعتقاد ما مجاهدین، در مسیر انبیاء توحیدی، مارکس و مارکسیست‌های انقلابی بر حرمت بهره‌کشی و استثمار گواهی دادند، بر ضرورت یگانگی اجتماعی گواهی دادند و در همین مسیر، ما دست هر انقلابی را که فی‌الواقع علیه ارتجاع و بهره‌کشی قیام کرده می‌فشاریم و فشرده‌ایم و تاوانش را هم پرداختیم. خمینی در ابتدا از ما می‌خواست که این مرزبندی را درهم بریزیم ولی ما هیچگاه به او پاسخ مثبت ندادیم. بنابراین برای ما به هیچوجه امر مشتبه نشده است که اینها را با انقلابیون واقعی مارکسیست یکی بدانیم و ندانستیم. بنابراین بایستی خطاب به هم‌دردان و خواهران و برادران مجاهد خودم بگویم تا آنجا که به ما مربوط می‌شود، اگر فی‌الواقع پرچمداران انقلاب نوین ایران هستیم و اگر راست می‌گوئیم، البته باید همه این چیزها را تحمل بکنیم.

و باید راهگشایی بکنیم حتی برای جریانهای مارکسیستی هم ما باید راهگشایی بکنیم. بله و کردیم.

پیشتاز و پرچمدار انقلاب، البته باید اینکار را بکند،، راه بر جریانهای و گروهها و افراد صدیق باز می‌شود. کما این‌که تابحال شده است.

راستی این مقاله آخرین مجاهد را که بعداً هم به‌صورت کتاب درآمد راجع به دگردیسی ضدانقلابی همین باند، این را حتماً بخوانید.

آن روز که می‌گفتم، چند سال پیش، این‌ها از طریق خودشان مجازات اتودینامیک نقض اصول انقلابی را خواهند چشید، مبالغه نبود. حقیقت بود و دیدید که نقض اصول چگونه به‌طور درون‌جوش و اتودینامیک پاپیچ آدم می‌شود.

در همینجا باز وظیفه خودم می‌دانم، از یک حق بزرگ، حق احمدزاده‌ها و پویانها، حق چریک‌های واقعی فدایی و آنهایی که در عمل این شانس و افتخار را داشتند که راه آنها را ادامه دهند، به بزرگی یاد بکنم. و درعین‌حال به تبهکاران مژدگانی بدهم که در تقاضای اخراج من تنها نبودید، با امپریالیستها و مرتجعین همدم و همراه بودید، لکن مطمئن باشید که تاریخ دراماتیک دجالیت تحت هیچ بیرقی، دیگر در ایران تکرار نخواهد شد.

منظورم از این عدم تنهایی آنها، اشاره به موضعگیری بقایای دیکتاتوری ننگین شاه، موضعگیری میانه‌بازها و موضعگیری ضدانقلاب غالب است. ببینید، این مصاحبه‌یی است از آخرین نخست‌وزیر شاه، می‌گوید البته عده‌یی هم هستند که به‌نام اپوزیسیون عمل می‌کنند ولی در حقیقت جنبه تروریستی‌شان بیشتر از اپوزیسیون سیاسی‌شان است". روشن است؟

نمونه دیگر، علی امینی: "یکی هم موضوع محدود کردن اشخاصی که تروریست هستند است. یعنی بیشتر نظر به گروه رجوی است. بنابراین بنده خیال نمی‌کنم که از نظر فعالیتی که آقای دکتر بختیار با جبهه نجات می‌کنند، مشکلاتی پیش بیاید". بله حق با شماست.

آیا این مقاومت شوخی است؟ آخر یک لحظه فکر کنید، آن‌هایی که زیر شکنجه هستند، آن‌هایی که تو تنور جنگ هستند، آن‌هایی که الآن بر سر دار هستند، جلوی جوخه تیربارانند، این‌ها از ما چه می‌خواهند؟ می‌خواهند که جایزه هم بدهیم؟ پس بگذارید مسیر انقلاب، باز هم عمیق‌تر و عمیق‌تر بشود. این مسیر دائماً عمیق‌شونده، این مسیر انقلاب نوین، همه‌چیز را یک به یک روشن خواهد کرد. کلمات پوچ و بی‌محتوا و میان‌تهی بر روی آب خواهند آمد هم‌چون کف. بگذارید تصریح کنم، نیروی انقلابی و مترقی و مبارز و کذا جز در جنگ با خمینی نداریم. آیا این پیام همه شهدا، رزمندگان و مردم ایران هست یا نه؟ جز در جنگ با خمینی یا پشت جبهه این جنگ نداریم، به‌رسمیت نمی‌شناسیم، نه در حال حاضر و نه در آینده. فردا کسی نیاید بگوید که من در خارجه نشسته بودم و مبارزه می‌کردم. ازش خواهیم پرسید چه می‌کردید آقا؟ مبارزه با مجاهدین؟! البته این‌که روشن است.

بگذارید مثالی بزنم. فرض کنید توی این اتاق مجاور، نوامیس ما، خواهران ما، مادران ما، برادران ما، پدران ما، بچه‌هایمان هستند، هیولایی، دژخیمی، جلادی مشغول به تجاوز به خواهران و مادرانمان است. ضجه و فریاد شکنجه بلند است، بی‌پولی، ناراحتی، گرانی، محشری است فی‌الواقع. داد و فریاد، صدای ضجه. و دژخیم هم دارد تجاوز می‌کند، هم دارد دزدی می‌کند، هم دارد دست و پا می‌بُرد و هم دارد شلاق می‌زند و می‌کشد و چشم درمی‌آورد و گوش می‌برد. خوب بگوئید ببینم، این صداها را ما می‌شنویم از داخل وطنمان یا نه؟ کر و کور باد هر کس که نمی‌شنود و نمی‌بیند. اما اگر می‌شنویم، خوب چه باید کرد؟ آیا باید از هر طریق، از زیرزمین گرفته، از پشت‌بام گرفته، با سوراخ کردن دیوار گرفته خودمان را به این اتاق مجاور برسانیم و دست دژخیم را قطع کنیم؟ و بند را از پای اسیر باز کنیم و اونی که مجروح است را به بیمارستان برسانیم و اونی که تحت ستم و تجاوز است بکشیمش از آن زیر بیرون؟ آره یا نه؟ یک معیار بیشتر نیست. نجات مجروحان، شکنجه‌شده‌ها، خواهرها و مادرهای تحت تجاوز. اگر ما گذاشتیم، اگر این نسل گذاشت شما نان میان تهی و پوچ وکاغذین وطن‌دوستی و ملی‌گرایی الکی و اسلام‌پناهی و پرولتربازی بخورید. شگفتا! این‌ها آمده‌اند، اینجا نشسته‌اند، برای قربانی که کاری نمی‌کنند که هیچ، آن یکی را هم که با توش و توانش، با همان مقدار که قدرت دارد، سعی می‌کند برود دست متجاوز را قطع کند، سعی می‌کند برود، آن زن، آن بچه، آن پدر، آن مادر، آن پیرمرد، آن خواهر را از زیر تجاوز، ظلم و ستم و استثمار و سرکوب در بیاورد اینها پیچیده‌اند به پر و پای آن. ببینید چقدر وقیحه، چقدر رذیلانه است، چقدر پر فضیحت است، چقدر مملو از نامردمیست. که بله، آقا نشسته در فرنگ و می‌گوید که خمینی از اینها بهتر است. بفرما برو با او بجنگ، بفرما برو آنجا آزمایش بده تا ببینم چه طوری صدپاره خواهی شد. بعد از این حرف‌ها بزن.

بخدا قسم اگر کسی این مرزبندی را تقویت نکند، اگر این مرزبندی را تعمیق نکند، اگر روشن نکند، اگر به آن مؤمن نباشد و اگر به آن وفادار نباشد؛ هیچ، هیچ، از درد و رنج مردم ایران درک نکرده. آخه چرا؟ آقا شما چکاره‌اید، گوشه خیابان قدم می‌زنید، سوت می‌زنید، نشسته‌اید تو قهوه‌خانه؟ خوب چکار می‌کنی؟ هیچی، کارم این است که بگویم آنها که رفته‌اند با خمینی جنگیده‌اند، اشتباه کردند، شرایط آماده نبود! آن یکی می‌گوید: باید رفت آن مردم را آگاه کرد، ای خاک بر سرت. قبل از همه تو را باید آگاه کرد. آخر یک خرده از این درد و رنج حس بکنید، آقا جنگ است، یک میلیون نفر کشته و مجروح و معلول شده‌اند! می‌فهمید یا نه؟ خانواده‌ای نیست که عزادار نباشد. می‌فهمید یا نه؟ در هیچ مقطع تاریخ ایران، فحشا این‌قدر گسترش نیافته، می‌فهمید یا نه؟ یک جو غیرت دارید یا نه؟ هنرش این است که بنشیند اینجا لُغُز و لن‌ترانی بخواند برای مجاهدین، برای مقاومت انقلابی. لابد دوست دارند فردا اپوزیسیون مجاهدین بشوند. به همین امید باشید.

آی، هموطنان عزیز خارج کشور؛

جلوی همه باید این سؤال را بگذارید که چه هستی و چه می‌کنی؟ ادعا موقوف. خمینی یک هیولای واقعی است،

برو بجنگ، واِلاّ خیلی بی‌غیرتی. فقط این‌طور می‌شود کلمات را از لوث شدن نجات داد. چقدر بی‌صفتی است و چقدر خیانتِ به خون شهدا، اگر ما بگذاریم میوه‌چینان و فرصت‌طلبان در این روند مبتذل کردن همه‌چیز، پیروز بشوند.

کسی نخواسته نه شورای ملی مقاومت نه مجاهدین که با آنها مخالف نباشید، که با آنها ناسازگار نباشد، که انتقاد نکنید، که دشنام ندهید، نه. ولی آقایان نامحترم، به‌جای یک سنگ یا در ازای یک سنگ که به سر ما می‌زنید لطفاً کلوخی هم به پای خمینی بزنید. این برای خودتان هم بهتر است. خودتان تازه خواهید فهمید، دنیا چه خبر است. خواهید فهمید چند مرده حلاج هستید و خواهید فهمید آنهایی که خیلی قبل از شما راههای بسا پر فراز و نشیب‌تر را درنوردیده و بازگشوده‌اند، چه کشیده‌اند و با چه مشکلات و مخاطراتی روبه‌رو بوده‌اند. هر چه می‌خواهید به مجاهدین دشنام بدهید. نقد کنید، تحلیل کنید و بزنید، از جمله به خود من، هر چه می‌خواهید. اما یادتان باشد که یکروز وزن خواهیم کرد، تاریخ ایران و مردم ایران، وزن خواهند کرد، آن مقدار را که به ما زدید و آن مقدار را که به خمینی نزدید. حالا اگر مدعی اهل جنگ است، میهن‌پرست است، پرولتاریا است و مسلمان است بگوئید که بسم‌الله، بفرمائید.

باور کنید وقتی که آدم ـ هر آدم معمولی ـ فقط چند لحظه به فکر شهدا می‌افتد، به فکر این‌که در زندانهای خمینی چه خبر است و به فکر درد و رنج مردم ایران، به فکر این گرانی وحشتناک، به فکر این سرکوب، به فکر میلیون‌ها آدمی که دنبال روزنه نجات هستند، از خود بی‌خود می‌شود و نمی‌تواند خودش را کنترل کند. فکر می‌کنم همه این‌طور هستیم.

بگذریم، از مطلب دور شدم کمی هم راجع به خودمان و استراتژی مقاومت مسلحانه از این بعد، به عرضتان برسانم

بله، ما هم باید برویم به جایی که باید برویم، برای آزادی میهنمان. انقلاب البته در هر حال به پیش می‌رود. در اطلاعیه شورا هم اشاره شده بود که از جهت گسترش آتش و سازمان مربوط به نیروهای رزمنده و مسلح انقلاب در نوار مرزی، هم لازم است که من به آنجا منتقل شوم. ترجیح می‌دهم که در این مورد بعد از چند ماه نتایج به سمع شما برسد

توضیحات را می‌گذارم برای بعد. ضمن این‌که می‌دانید هم این مرحله و هم این سفر و این عزیمت خیلی پر ریسک و خطر است. انقلاب کـی بدون ریسک و خطر پیش رفته؟ مهم این است که آدم در لحظه‌ای که باید و در مقطعی که باید به وظایف خودش عمل کند و به آنها پشت نکند، هر چند خطیر باشند، هر چند گدازان باشند. و عزم ما برای این عبور جزم است. عزمی برخاسته از عزم همه رزمندگان و شهیدان که کار را تا به اینجا رساندند.

و سرانجام خطاب به شما، به همه هم‌میهنان عزیز، به همه تبعیدی‌ها و آواره‌ها، به همه پشتیبانان شورا، به همه هم‌دردان مجاهدین و به خواهران و برادران مجاهد خودم که در این کشورها می‌مانند

مبادا یأس و انفعال و ناامیدی به خودتان راه بدهید. و آنچه را که طی این ۵سال در اینجا ساختیم و با خون جگر هم ساختیم، نمی‌خواهیم خراب کنیم. حرکت رو به جلو است، نه رو به عقب، اشتباه نکنید. زمانی روشن خواهد شد که حتی در رابطه با عزیمت من: "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد". فراموش نکنید که حرکت رو به جلو است.

نمی‌خواهیم و نباید به عقب برگردیم.

شما ای پشتیبانان شورای ملی مقاومت باید سنگرهای مقاومت عادلانه مردم ایران در خارج کشور را خالی نگذارید. باز هم جهان را تکان بدهید، باز هم بلرزانید. حقوق مردم ایران را اعاده کنید. هیچکس زیادی نیست. هیچکس از شما غیرلازم نیست. هیچکدامتان نیست که بدرد نخور باشید. اگر رضا به قضای خدا بدهید، رضا به مشیت خلق و انقلاب بدهید و صادقانه و در حد توان خودتان کار بکنید. چکار؟ صدای مقاومت را به گوش جهانیان برسانید و به گوش بقیه هموطنان. فروغ مقاومت را زنده نگهدارید. نشاط و سرزندگی خودتان را حفظ کنید. در مقابل انواع و اقسام مدعیان با متانت و با خونسردی بگوئید: راست می‌گویی، برو بجنگ. به ریسمان استوارِ مقاومتِ مسلحانه در مقابل خمینی، چنگ بزنید و در هر کجا. بگوئید آقا ادعا نکن و خودمان، ما نمی‌خواهیم کار سیاسی‌مان را در عرصه بین‌المللی تعطیل کنیم. بعکس، قدم به قدم، همزمان با اعتلای مقاومت، در داخل کشور، می‌خواهیم بر ابعاد فعالیت خودمان در عرصه بین‌المللی بیفزائیم. مقاومت مردم ایران، انقلاب نوین مردم ایران، امروز، بیش از همیشه، به همه قوایش، به ذره ذره نیروهایش، به تک‌تک افرادش، نیازمند است. به شما، به تک‌تک شما. فکر نکنیدکاری ازتان برنمی‌آید. به کار سیاسی‌تان، به حمایت خودتان، به جلب حمایت از طریق شما، به یک ریال پول شما، به یک قدم راهپیمایی شما، به یک تظاهرات، به یک پخش پیام، به تعمیق مرزبندی‌ها، به روشن کردن حق و ناحق، به احقاق حقوق مردم ایران در کشورهای مختلف، در مراجع مختلف، نزد دولتهای مختلف و سرانجام حتی به یک دعای خیر، و به یک آرزوی نیک و به نجوایی در دل. باور کنید که این مهم است، باور کنید که بها دارد. و در اولین قدم، اگر از من می‌پرسید،

همین ۳۰/خرداد را بزرگ بدارید، روز شهدا و زندانیان سیاسی را. نگذارید خارجی‌ها و اجانب بگویند که با رفتن یک فرد یا تعدادی افراد از اینجا، هر چه بود تمام شد. هرگز این‌طور نیست و نباید باشد. این ۳۰/خرداد را بیرون بیائید. پرچم ایران و ندای مقاومت عادلانه مردم ایران را به اهتزاز در بیاورید. و روز شهدا و زندانیان سیاسی را، به یاد تک‌تک اسیران و تک‌تک شهیدان، گرامی بدارید. نگذارید مقاومت را قربانی کنند در عرصه بین‌المللی. اگر شما بلند شوید، نخواهند توانست. هیچ چیز، هیچ سلاحی و هیچ قدرتی در جهان نیست که بتواند اراده برانگیخته یک خلق قهرمان و در زنجیر را بزانو در بیاورد.

آی، هموطنان؛ شهدا، اسرا، مثل رزمندگان و مثل همه مردم ایران، چشم‌انتظار شما هستند. نگذارید شب بر شما و روح و روانتان چیره شود. راه البته صعب و خطیر است. گفتم که از شب ۳۰خرداد، وقتی مجاهدین به زبان ایدئولوژیکی خودشان مسیری عاشورایی پیشه کردند، دیگر اینها توش است؛ شهادت‌ها، فراق‌ها، جدایی‌ها، تیربارانها، اعدام‌ها. چه می‌شود کرد. دشمن می‌خواهد ما را محدود و فلج کند و بعد قهقهه بزند و ما می‌خواهیم او را داغان بکنیم، نابود کنیم وخواهیم کرد. وقتی امواج تاریکی هجوم می‌آورند: بزن بر سینه شب تیری از نور، گل خورشید را مهمان ما کن. پس، مثل نخستین روزی که از زندان آزاد شدم، بگذارید یکبار دیگر یادآوری کنم؛ مگر می‌شود خورشید را کشت؟ پاک‌ترین فرزندان این میهن را می‌توان دسته‌دسته تیرباران کرد و به شکنجه‌گاه فرستاد؛ اما آنها در خورشیدی مضمحل می‌شوند که هیچ تردیدی در تابشش نیست. خورشید تابان رهایی ایران. مگر می‌شود دریاها را خشکاند؟ مگر می‌شود لاله‌ها را از شکوفایی بازداشت و بادها را از وزیدن؟

و مگر می‌شود خلق قهرمان ایران را تا به ابد در زنجیر پیرکفتار جماران نگاه داشت؟ نه، نه، هرگز. مرگ بر خمینی ـ سلام بر خلق، سلام بر صلح و آزادی

مطالب مرتبط

 

عزیمت رهبری مقاومت از فرانسه به عراق در جوار خاک میهن- قسمت دوم -۱۷خرداد ۱۳۶۵

عزیمت رهبری مقاومت از فرانسه به عراق در جوار خاک میهن –قسمت اول ـ ۱۷خرداد ۱۳۶۵

لطفا به اشتراک بگذارید: